سعید افکاری نوشته:
بعد از به قتل رسوندن نوید، حبس و ماهها انفرادی وحید و حبیب و شکنجههای برادرانم و به قتل رسوندن شاهد شکنجههای نوید، امروز جمهوری اسلامی در حرکتی تازه به سمت خانوادهمون تیراندازی کرد.
امروز برای ملاقات هفتگی با وحید رفتیم. دیدیم وحید دستش باندپیچیه. متوجه شدیم امروز یک زندانی سیاسی که توی سلول کنار سلول وحید بوده رو میخواستن به انفرادی منتقل کنند. وحید عصبانی شده و فریاد میزده تا جلو اونهارو بگیره که مامورها میریزن سر وحید تا کتکش بزنن و وحید اونقدر جلوشون مقاومت میکنه تا دستش رو میشکونن.
بعد از اینکه دیدیم وحید دستش شکسته برادرم حبیب عصبانی شد از در زندان رفت بیرون تا مسئولی چیزی رو پیدا کنه و شروع به فریاد زدن کردیم که مامورهاشون از بالای ساختمونها شروع به تیراندازی به سمتمون کردن.
وقتی سینهمون رو گرفتیم جلوشون و گفتیم بزن تیراندازی قطع شد ولی دیگه اجازهی ملاقات با وحید رو بهمون ندادند.
اگرچه به شدت نگران برادرم هستیم اما راه ما راه نویده و لحظهای از مرگ ترس نداریم اما سوگند میخوریم که پشیمون میشید.
امروز برای ملاقات هفتگی با وحید رفتیم. دیدیم وحید دستش باندپیچیه. متوجه شدیم امروز یک زندانی سیاسی که توی سلول کنار سلول وحید بوده رو میخواستن به انفرادی منتقل کنند. وحید عصبانی شده و فریاد میزده تا جلو اونهارو بگیره که مامورها میریزن سر وحید تا کتکش بزنن و وحید اونقدر جلوشون مقاومت میکنه تا دستش رو میشکونن.
بعد از اینکه دیدیم وحید دستش شکسته برادرم حبیب عصبانی شد از در زندان رفت بیرون تا مسئولی چیزی رو پیدا کنه و شروع به فریاد زدن کردیم که مامورهاشون از بالای ساختمونها شروع به تیراندازی به سمتمون کردن.
وقتی سینهمون رو گرفتیم جلوشون و گفتیم بزن تیراندازی قطع شد ولی دیگه اجازهی ملاقات با وحید رو بهمون ندادند.
اگرچه به شدت نگران برادرم هستیم اما راه ما راه نویده و لحظهای از مرگ ترس نداریم اما سوگند میخوریم که پشیمون میشید.